" خانوووم... برسونمت؟؟ "


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : پنج شنبه 17 مرداد 1392
بازدید : 1345
نویسنده : یه بنده خدا

 

خبرگزاری اهل‏بیت(ع) ـ ابنا/ سرویس صفحات فرهنگی:
این روزها جو شهرهای بزرگ به نحوی شده که بسیاری از دختر خانمها دوست می‎دارند بی حجاب ـ یا به قول خودشان "آزاد" ـ باشند؛ اما آزادی همیشه خوب نیست...
هر چیزی، زیاد بودنش دل را می‎زند. این را باید از آنهایی پرسید که حقیقت حجاب را باقلب و جان درک کرده‎اند... 

 

 " خانوووم... برسونمت؟؟ "

"خانوووووووم... شــماره بدم؟؟؟؟؟؟"

"خانوووم برسونمت؟؟؟؟؟؟؟"

"چند لحظه از وقتتو به مــــا می دی؟؟؟؟؟؟"

اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!

بیچــاره اصـلا اهل این حرفـــــها نبود...

این قضیه به شدت آزارش می داد. تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و به روستای خودشان بازگردد.

روزی به امامزاده نزدیک دانشگاه رفت. شـاید می خواست گله کند از وضعیت این شهر لعنتی!

دخترک وارد حیاط امامزاده شد. خسته بود. انگار فقط آمده بود گریه کند.

دردش گفتنی نبود...

رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد. وارد حرم شد و کنار ضریح نشست. زیر لب چیزی می‎گفت. حالا چه می‎گفت الله اعلم!

چند ساعت بعد...

"خانم پاشو"

"پاشو سر راه خوابیدی"

"مردم می‎خوان زیارت کنن"

دخترک در کنار ضریح درحالی که هنوز شبنم اشک در گوشه چشمانش دیده می‎شد از خواب پرید. کنار ضریح خوابش برده بود...

سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت 8 خود را به خوابگاه برساند. به سرعت از آنجا خارج شد.

وارد شــــهر شد... شهر شلوغ بود مثل همیشه امــــــــــــا نه مثل همیشه!

انگار چیزی شده بود...

دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد...

انگار محترم شده بود...

نگاه هوس آلودی تعقیبش نمی کرد...

چیزی شبیه به امنیت!

با خود گفت: من مستجاب الدعوه شدم یا خدا از دستش در رفت و اجابت کرد؟!

بدجور گنگ شده بود. به اطراف نگریست تا خوب چشمانش را باز کند. تا چند ساعت پیش هرزه ها با نگاهشان می‎دریدنش...

گفت: خوابم؟؟؟؟؟؟؟؟!! شاید خوابم...

امــــــــــــــــــــــــــا

به خود آمد...

دید چـــادر امامــزاده را تحویل نداده، چادر هنوز سرش بود...

 

برگرفته از abna.ir




مطالب مرتبط با این پست :

می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:


In the name of Allah, the Beneficent, the Merciful Say: He, Allah, is One Allah is He on Whom all depend He begets not, nor is He begotten And none is like Him

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1328
بازدید دیروز : 15
بازدید هفته : 1345
بازدید ماه : 3596
بازدید کل : 640293
تعداد مطالب : 477
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1

:: [<-PostId->] - [<-PostDate->] - <-PostTitle->

------------------------------------------------------ اوقات شرعی -------------------------------------------

------------------------------------ تاریخ روز ------------------------------------------------------ //Ashoora.ir|Hadith Beginsحدیث موضوعی ------------------------------------------------ مهدویت امام زمان (عج) -------------------------------------------------------------- سوره قرآن -------------------------------------- وصیت شهدا ------------------------------------------ آیه قرآن -------------------------------------- ---------------------------------------- پخش زنده حرم ---------------------------------------- جنگ دفاع مقدس ---------------------------------------------- ذکر روزهای هفته -------------------------------------
Up Page
”YSTC.ir” ------------------------------- ========================

RSS

Powered By
loxblog.Com